شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

دلم خوش نیست

دلم خوش نیست

افتاب می تابد

ماه می درخشد

گل ها می رویند

غنچه ها دل نوازی می کنند

پرندگان خوش نوا می سرایند

و جوانان شادی کنان تریپولی را فتح می کنند

و من مانده ام با این دل بیمار چه کنم

شادی را می شود دوباره بنوشم

شادی رفته را

زمستان در رسیده است

و جانم دارد یخ می زند

خدایا دلم را افتابی کن

خدایا ماه را در چشمانم بیارای

سبزه را در دلم برویان

شادی را از من دریغ نکن

نظرات 1 + ارسال نظر
هاجر سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

الهی آمین
خدا زمانی شادی را به من عطا می کند که من هم بخواهم
نگاهم را شاد و دلم را دریایی کنم .

ایمیلی ارسال کردم و منتظر پاسخ از شما هستم
اگر فرصت داشتید خوشحال میشم جوابگو باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد