شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

داستان غریبی است زندگی

داستان غریبی است زندگی

 از روزی که به دنیا می ایم

میلیارد ها  میلیاردها

دشمن دارم

عجب داستانی ست داستان غم انگیز زندگی

مرگ را بر ان حک کرده اند

و تولد سال مرگ ماست

سبز می شوم

قد می کشم

می بالم  می رویم

طنازی می کنم

دلنوازی می کنم

زمین و اسمان را برای خود می دانم

 سر  پر شوری دارم

زیبایی را می ستایم

خوبی می کنم و بدی هم می کنم

همه را با هم دارم

بادها می وزد

خورشید دور و نزدیک می شود

بهار و تابستان و پاییز و زمستان را به ارمغان می اورد

و من با میلیاردها  دشمن می ستیزم

می جنگم

می جنگم  برای زندگی

می خواهم بمانم

می خواهم با ابدیت پیوند بخورم

می خواهم جاودانه بمانم

می خواهم نمیرم

 نه سلول هایم خسته اند

تاب درگیری ندارند

فرسوده اند

دشمنان پیروز می شوند

و زندگی تسلیم مرگ می شود

نظرات 2 + ارسال نظر
رها جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://raha2a.blogfa.com

سلام


دلم خیلی گرفته بود از زندگی خیلی شانسی هم به وبلاگتون اومدم ولی وقتی مطالب رو خوندم دیدم شانسی نیست خدا خواسته که بیام شاید یه ذره آروم بشم نمیدونم کی هستین و چند سال دارین ولی کاش کی میدونستم که میتونم باهانوم درد ودل کنم و مشکلم رو بگم که منوراهنمایی کنین یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرتون هستم چون من خیلی وقت ندارم

محب آستان علی(مصطفی) دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.gholam-nevesht.blogsky.com

سلام
اشعار زیبایی بود استفاده کردم بسیار ملیح و روح نواز
یاعلی ادرکنی
بگو یا مهدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد