شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

ابکی می امد

ابکی می امد

و گل های تازه رسته را ابیاری می کرد

و من نگاهم را به اب دوختم

زندگی را با خود حمل می کرد

و ریشه ها در نم اب می رقصیدند

و ساقه ها خوشی می کردند

و من حیران بودم

دوست داشتم تنم را به اب بدهم

بی دغدغه همه چیز

در همان جویبار جاری

دختری خوش اندام به انتظار بود

و به زندگی سلام می داد

نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:40 ب.ظ

مرسی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد