شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

خیلی بده که ادم به بدی عادت کنه

خیلی بده که ادم به بدی عادت کنه

بعدش خیال کنه که داره کار خوبی می کنه

بعضی ها این طوری اند

داره با نگاهش طرفه می زنه می گه دارم محبت می کنم

 رفته برای یه پیر مرد وصیت نوشته

هر وقت مردی برات چی کار کنیم

چقدر برات خرج کنیم یکی نیست به اون  بگه تو خودت چی

خودت از کجا می دونی تا کی زنده ایی

بهتر نیست این نسخه را برای خودت می نوشتی

نمی دونی بعضی چه جوری به مال دنیا چسبیده اند

خیلی دلم سوخت برای اون پیر مرد

خدایا انتقام اون  اون پیر مرد را بگیر

خیلی خود خواهی ایه

من نمی دونم تو دل ادم ها چی می گذره

که خودشون را جای خدا می گذارند

مثل این که می دونند خیلی زنده اند

و اون مردنی ایه

من که دلم  خیلی گرفت

چند روزی است نمی تونم بنویسم

تو زمین که راه می ره

به ادم و عالم فخر می فروشه

اخه مگه نمی گن

یه سوزن به خودت بزن

یه جوالدوز یه دیگران

بی معرفت تو را چی شده

که منتظر مرگ اونی

به خدا باور نمی کنم

تو می تونی ادم  خوبی باشی

و یه کمی احساس ادمیت تو وجودت باشه

من از خدا می خواهم هر چه برای اون پیر مرد خواستی نصیب خودت بشه

نصیب  خودت بشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد