شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

یه روزی با من دوست بود

یه روزی  با من دوست بود

برام قربون وصدقه می رفت

می گفت تو خیلی خوبی

اون قدر با کلاس حرف می زد

که نگو

من مونده بودم حیرون از این همه صداقت

من به حرف هاش خیلی فکر می کردم

می گفتم این همون دوستی ایه  که دنبالش بودم

تو اسمونا

چه رویا هایی که برای خودم بافته بودم

می گفتم از میوه دوستی باید چشید

اونم می گفت باشه

منم می گفتم میوه دوستی هم صداقته

میوه دوستی هم محبته

میوه دوستی هم عشقه

فارغ از تن پرستی

اما من نمی دونم

خودش گناهی نداشت

شیطونی پیداش شد

انو  ترسوند

گفت فقط تو برای منی

کم کم دور شد

دور شد دور شد

و امروز منو دشمن خودش می دونه

در حالی که من کاری ندارم

به من چه

من اصلا دوست نمی خواهم

دوست من خداست

به خدا من  کاری ندارم

این همه گل زیبا

این همه دوست

تو این دنیای مجازی هم خوبه  مودب باشیم

درسته هیچ کی نمی بینه

خدا که می بینه

خودت مگه ادم نیستی

ادم ها که ظلم نمی کنند

دشمنی هم حدی داره

من نمی دونم ما ادم ها چرا بعضی وقت ها این قدر بی انصافیم

بارون باش

بارون که می اد   همه جا می اد

باغ حسن و حسین نداره

این ور اون ور نداره

مهتاب هم که می تابه همین طوره

مهتاب که دروغ نمی گه

همه خونه ها  را روشن می کنه

دوستم ادم همیشه باید مهتابی باشه

افتابی باشه

بارونی باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد