شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

از باران خبری نیست

از باران خبری نیست

ابر ها می ایند و می روند

قطره ایی باران نمی اید

گرد و خاک اسمان تهران را پوشانده است

و من در عمرم بهاری  به این خشکی ندیده ام

دلم لک زده است برای رعد و برق های زیبا و افسونگر

سرای من ایران تشنه است

سال پیش همین موقع گل های شقایق دشت ها را رنگین می کردند

و سمورها جست و خیز کنان به تماشای باران می نشستند

و من دلم گرفته است

ساقه های گندم   ایستاده می میرند

و کشاورزان  چشم به اسمان دوخته اند

شاید بارانی بیاید

خدایا چه باید بکنیم

همه تشنه اند

باران  رحمتت را دریغ نکن

ناودان ها در انتظار موسیقی ریبای ترنم اب اند

و سارها اب می خواهند تا لبی تر کنند

خدایا در انتظار رحمتت می مانیم

تا جویبارها و رودخانه های مان پر اب شود

و گاو هایمان لبریز از شیر

و دشت هایمان پر از گل

وگندم زار ها شکوفه باران

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ http://f10.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ باهالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد