شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

خدایا امروز دلی را ازردم

خدایا امروز دلی را ازردم

نه  ازرده نشد

کار من بد بود

او را  به خانه مهر بردم

اما مهری نورزیدم

دست خودم نبود

خواستم  نشد

نمی دانم به خدا چه باید بگویم

و چه دارم که بگویم

گفتم تشنه ام

ابی داد

ابش ستاندم

بی ان که بیاشامم

گفتم تشنه نیستم

خیلی بد شد

از خودم بدم امد

خدایا نکند دلش شکسته باشد

شیطان فریبم داد

و من به راستی تشنه بودم

اما ابی را که داد نیاشامیدم

در دلم به لیوانش ایراد گرفتم

ایرادی نبود بهانه بود

و من نمی دانم

شیطان این بار چه لباسی به تن کرده بود

خدایا به من مروت دوستی بیاموز

مردانگی و جوانمردی

و جوانمردی در وقت بی نیازی

و جوانمردی در حق دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد