شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

سلام به دوستی که دوستم دارد و ندارد

سلام به دوستی که دوستم دارد و ندارد

بوسه می دهد و نمی دهد

و من نمی دانم چه کنم

گاه سخن مهر امیز می گوید

و گاه روی ترش می کند

و مرا در تردیدی هولناک گرفتار کرده است

به سویش می روم

دامن کشان دور می شود

دور می شوم

با شادی به سویم  پر می کشد

دوستم دوریت را تاب ندارم

ضیافتی کن

غم را بران

خانه دل من پر سوز است

تاب این امد و رفت را ندارد

به خانه در ا

و برای همیشه بمان

و شادی را همیشگی کن

و در انتظارت می مانم تا تو بیایی

بیایی با نوری افسونگر

و مرا غرق در مهر جاودانه ات کنی

خدایا از تو می خواهم   دوستم را  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد