شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

دوستم سلام

دوستم سلام

دوست نازم سلام

مردم با گل و سبزه به استقبال بهار می روند

تادر  بهار دلشان شاید برگ تازه ایی بروید

شاید بوسه ایی افریده شود

شاید کینه ایی بمیرد

شاید دل افسرده ایی شاد شود

شاید دست مهربانی غم را بزداید

شاید دوستی در اید

و مرا به اغوش گرمش ببرد

شاید با امدن گل ها مردمان مهربانتر شوند

شاید پدرم بهتر شود

و شاید مادرم جوانی کند

و شاید مهتاب سلامی کند

و شاید نیلوفر شادی کند

و شاید واله برایم از اشک هایش بگوید

خدا را سالی رفت

با همه نامهربانی هایش

با همه بی وفایی هایش

با همه مردم ازاری هایش

من تا نیستی گامی دیگر دارم

از هستی که چیزی نفهیدم

شاید نیستی دلم را ارام کند

شاید گل ها به من قدری ارامش دهند

شاید اوای قناری ها مرا به زندگی امیدوار کند

من از زندگی نا امید نیستم

زندگی را زندگی نمی دانم

تمام کار هایمان روز مرگی است

بود و نبود ان فرقی نمی کند

اما قناری  ها می خوانند

و بهار را دوست دارند

تمام قناری ها عالم با هم دوست اند

و من چنین دنیایی را دوست دارم

دنیایی که در ان بدی نباشد

و برای لقمه ایی نان

 ادمیان گدایی نکنند

دوستم دوستت دارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد