شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

امروز در غار تنهایی خود حال می کردم

امروز در غار تنهایی خود حال می کردم

نمی دانید تنهایی چه حالی دارد

گاه چشمانم را می بستم

و با خود می گفتم خیال کن  که نیستی

و من برای دقایقی کوتاه و شاید چند ثانیه به حال خودم می رفتم

و در این حال در شعف خوبی بودم

ارامشی جانم را فرا می گرفت

شبیه ارامش ابدی

می گفتم با خود مرگ هم همین است

پس این همه ترس از مرگ برای چیست

نیستی که بهتر از هستی است

نه عاشقی رفته است

نه دوستی ترکت کرده است

و نه مادری شیرش را حلال نکرده است

و نه پدری عاقت کرده است

و نه معلمی به شلاقت بسته است

و نه دادگاهی به زندانت افکنده است

و هزاران نه دیگر

انگار همه طلبکاراند

شیطان طلبکار است

برای این که تو را بفریبد

جهنم چشمک می زند

ادم های بد تو را ازار می دهند

بدون ان که به انها ازاری داده باشی

نمی دانم ادم وعالم برایت دندان تیز کرده اند

تا تو خطایی کنی

تا تو کسی را دوست بداری

تا تو عشق بورزی

و همین  است که تنهایی را دوست دارم

تاریکی را

دوری را

دوستی که نیست

تنهایی گوهر گران قیمتی است

که قدر ندارد

و من در غار تنهایی خود به ابدیت  سفر می کنم

و چونان پرنده ایی سبک بال تا دل اسمان نیلی پرواز می کنم

دوستم تنهایی هم عالمی دارد

 

نظرات 3 + ارسال نظر
فروزان شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://tarikioeshghe.blogsky.com

هر روز با زغال روی دیوار سیاهی می نویسم:
"تنهایی را عشق است".

سلام.
وبلاگ زیبایی دارید.
منم عاشق تنهاییم.
بهم سر بزنید.

سلام دوست مهربانم دوستم لطف داری و ممنون دوستم و اما ببخشید من دیر سر زدم و نظرت را خواندم من هم دوست دارم با هاتون دوستی بیشتری داشته باشم اگر دوست داشتید خبرم کنید خدایا دلم گرفته
نمی دونم چه کار کنم
دل گل که می گیره قناری می اد براش می خونه
دلش باز می کنه
قناری که دلش می گیره
می اد تو باغ و برای گل ها می خونه
خوب این جوری دلش باز می شه
گل و قناری با هم دوست اند
پای گل تو ابه
پای قناری تو اسمونه
اما هر دوشون با هم روی زمین عشق بازی می کنند
دوستی می کنند
دل هم به دست می ارند
اما من چی
نمی دونم چه کار کنم
خیلی ها سرشان گرم چیز های عجیب و غریبه
دلش به خونه اش خوش کرده
دلش به اب نبات چوبی خوش کرده
اما من دلم با این چیز های الکی خوش نمی شه
همه اش می گم من کیم
به خدا خسته شدم
از این همه کار های تکراری
ادم ها می اند و می رن
دختر ها بزک می کنند
مو هاشون رنگ می کنند
باز هم یک تنوعی به خودشون می دن
اما من چی
چه رنگ هایی بعضی ها چقدر خوشگل می شن
پسر ها هم موهاشون سیخ سیخ می کنند
اما باور کن هیچ فرقی نمی کنه
دوست کجاست
دوستی که ادم دلش بهش بده
یه کمی اروم بشه
یه کمی گریه کنه
اشک هاش خالی کنه
نمی دونی چه زخمی می زنند
ادم های پست
نمی دونم
خسته شدم دلم کویر را دوست داره
اون اسمان ابی را
اون دشت با صفا را
تو کویر دل ادم باز می شه
تو کویر که کسی نیست
این خودش خیلی خوبه
ادم چشمش می دوزه به اسمون
شب که می شه
ستاره ها باهاش حرف می زنند
قصه می گن
قصه ادم می گن
دلم می خواد عصری باشه
پا بزارم رو ماسه ها
ماسه هایی که گرم اند
اشک بریزم رو ماسه ها
بخار بشه بخار بشه
شاید این طوری دلم اروم بشه
من نمی دونم
دوستم میاد با من تو این کویر
تو کویر زندگی نیست
هیچی نیست
در ا نتظارت می مانم دوست تنهایم

قانون شکن دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:52 ب.ظ http://lawbreaker.blogsky.com

سلام . خیلی قلم خوبی داری . نوشته هات حرف دل منم هستن ولی عنوان خوبی برای وبلاگت نگرفتی .
امیدوارم اینو به عنوان یه انتقاد بپذیری ،‌قصد توهین نداشتم

... یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

با حال بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد