شب زفاف

دل نوشته

شب زفاف

دل نوشته

من تا به حال نمی دانستم

من تا به حال نمی دانستم

کلاغ ها درخت می کارند

ان هم درخت گردو

امروز صحبت گردو کاری در باغچه ام بود

دامادمان گفت

در باغ من گردو های کلاغ کاشت تعدای هست

و من داشتم شاخ در می اوردم

یعنی چی

مگر کلاغ ها باغبان اند

گفت اری کلاغ ها هم باغبانی می کنند

و در حد خود به درخت کاری کمک می کنند

ان هم درخت گردو

گفتم چگونه ممکن است

گفت کلاغ ها نه این که  خود بخواهند

و شاید هم  می دانند  و می خواهند

کلاغ ها در فصل گردو  با منقار های خود گردو چینی می کنند

و تعدادی گردو را در زمین های خالی دفن می کنند

تا بعد به سراغ انها بروند

و چون پس از مدتی فراموش می کنند

کجا دفن کرده اند

گردوها سبز می شوند

و بعد می شوند درخت گردو

و در باغ من تعدادی از این درختان هست

و من کلاغ ها را دوست دارم

و از کلاغ ها می خواهم

 کار زیبایشان را ادامه  دهند

کودک که بودم

می دانستم کلاغ ها برایم گردو می ریزند

و این بود که همیشه به زیر درخت گردو باغمان می رفتم

و هر روز  یک دامن گردو به خانه می بردم

و مادرم گردوها برای صبحانه اماده می کرد

و تق تق می شکستیم گردوها را

و گردو شکستن هم حال خوبی دارد

و دلم می خواست من کلاغ بودم  

 و دوستم هم گردو بود

 دوستم را به منقار می بردم

و در باغ مهربانی به امانت  می نهادم

و سر می کشیدم تا درخت گردویم درخت تناوری شود

و در شب مهتابی می چیدم گردوهای خود را

نظرات 1 + ارسال نظر
گلدونه جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ب.ظ http://goldoneh.blogsky.com/

تحسین میکنم قلمتون رو ....

ممنون دوست مهربانم دوستم لطف دارید برایتان شادی می خواهم دوسیت دارم باهاتان دوستی کنم اگر دوست داشته باشید در انتظارت می مانم دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد